هر بامداد "خیال" آمدنی آشنا
و پنجره ای در امتداد انتظار
غروب دلگیر و چشمانی دلتنگ
با بغضی سرخ در گلوی انتظار...
با نجوای نیامدن
خیال شیرین پنجره ی "بامدادِ آمدن"
همراه اشتیاق سپید
بغض سرخ را کم رنگ می کند!
استاد جهانگیر ریاضی، مجموعه شعر پنجره ها
من ساده می گویم
ساده می خوانم و ساده می نویسم
اما آدم ها... در ورای بلندای این "سادگی"
در فصل مشترک "تردید" و "یقین"
"ناسادگی" را جستجو می کنند
من می مانم و "رنج عبور" از
سادگی "ناساده" شده!
مجموعه شعر پنجره ها ، استاد جهانگیر ریاضی
نورآباد شهری است در شمال غرب استان لرستان. این شهر مرکز شهرستان دلفان است و آب و هوایی سرد و کوهستانی و طبیعتی زیبا برای گردشگری دارد. این شهر یکی از پنج شهر با ارتفاع بیش از ۲۰۰۰ متر از سطح دریا در ایران است که درسال ۶۴ به همت نماینده وقت از بخش داری به فرمانداری تغییر وضعیت داد همچنین نام قدیمی این شهر (دُم آیزه)بودهاست. از مناطق دیدنی و زیارتی آن میتوان به محراب کوه و آرامگاه امامزاده ابراهیم(ملقب به بابابزرگ) و امامزاده پیرمحمد اشاره کرد.
زبان :
طوایف لک ساکن دلفان به زبان لکی مکالمه میکنند. گویش لکی
از زبانهای ایرانی شاخه شمال غربی است . زبان شناسان لکی را قدیمی ترین
زبان ایرانی می دانند حدود یکونیم میلیون نفر شامل یک میلیون نفر با زبان مادری به این زبان سخن میگویند
جمعیت :
بنا بر سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۰ مرکز آمار ایران، جمعیت نورآباد لرستان۶۰،۲۳۴ نفر بودهاست.
موقعت جغرافیایی :
فاصله این شهر تا مرکز استان یعنی شهر خرمآباد ۸۵ کیلومتر، تا کرمانشاه ۹۵ کیلومتر، تا تهران ۵۷۵ کیلومتر و تا نهاوند ۶۰ کیلومتر است. محدوده این شهرستان در موقعیت جغرافیایی ۴۷ درجه و ۲۷ دقیقه تا ۴۸ درجه و ۱۸ دقیقه طول جغرافیایی شرقی نصف النهار گرینویچ و ۳۳ درجه و ۵۰ دقیقه تا ۳۴ درجه و ۱۸ دقیقه عرض جغرافیایی شمالی واقع شده به نحوی که گستردگی در طول ۵۲ دقیقه و در عرض ۲۸ دقیقه نشان میدهد، در طول جغرافیایی بیشتری کشیده شده است که از جهت اختلاف میزان انرژی خورشیدی دریافتی قابل ملاحظه نیست، به همین علت نقاط شرق و غرب این شهرداری حدود ۴ دقیقه اختلاف ساعت دارند.
منبع : سایت ویکی پدیا
سرزمین کهنسال ایران از دوران باستان تا کنون زیستگاه اقوام گوناگون بوده است و از آن جمله، ایلات و عشایر همیشه نقش مهمی در تاریخ پر فراز و نشیب این مملکت داشتهاند.با این حال بعضی از ایل های این مرز و بوم تا کنون،آنگونه که بایسته و شایسته است،شناخته نشدهاند؛حتی هنوز نام بعضی از این ایلات بزرگ برای بسیاری از مردم ایران ناشناخته و غریب مانده است،چه رسد به سنن و آداب و رسوم آنها این در حالی است که مطالعه و بررسی زندگی ایلات و عشایر ممکن است کمک مهمی باشد در شناخت زندگی نیاکان کهن ما. یکی از این ایل های ناشناخته، ایل بزرگ سگوند(Sagvand ) است،که تا کنون کسی به طور جامع و کامل بدان نپرداخته است،تنها در بعضی از کتاب ها، صرفا نامی از آن،در کنار سایر ایلات و طوایف ذکر شده است.این مقاله با هدف فراهم آوردن آشنایی اجمالی با ایل سگوند و انشعابات آن نوشته شده است؛امید آنکه مقدمهای باشد برای تحقیقات و بررسی های جامع تر بعدی.
نویسنده : فرهاد چگنی (خانجان)
از نظر «ریشه شناسی» یا « اتیمولژی» به نظر نگارنده این نام باید از نام تباری از بومیان و زیستگاه های آنها گرفته شده باشد .بیشتر نیز باید نام قوم وطایفه و تبار های زمان ماد ها باشد . نگارنده در این باره بررسی نمودم که برای نخستین بار در کیهان فرهنگی مرداد ماه 1365 منتشر شد که فشرده ای از آن مقاله را در اینجا می آورم.
از دوره ی مادها بخش وسیعی از باختر ایران محل سکونت طوایفی از اقوام ایرانی به نام « ساگارتی » ویا« زاگروتی» بود که گاه نیز مورد حمله سپاهیان آشوری قرار می گرفتند که در باره آنها نکته هایی آمده و به مناسبت هایی از آنها نامبرده اند. این واژه با اضافه شدن «س» وحذف« ت» به صورت یک واژه یونانی در آمده در حالی که واژه ، مادی است و نام ایل و تبار وبخش باختری سرزمین ماد بوده است.
هرودت نیز از این قبیله های صحراگرد واز جمله «ساگارتی ها» نام می برد و می نویسد: «....ونیز قبیلة های دیگری که صحرا گردند، از این قرارند: مارن ها، داین ها، دروپیک ها، و ساگارتی ها هستند- هرودت،ترجمة دکتر هدایتی، چاپ دانشگاه تهران »واشکانیان پس از استقرار، پادشاهی وحکمرانی خود را در باخترایران کنونی و در بخشی از سرزمین و محدوده « زاگرس» یا لرستان و استان کنونی ایلام آغاز کرده وآن را« پهلو یا پهله ». نام دادند. ازآن پس این واژه و به تدریج فراگیر شده ،ساکنان و نیز زبان آنان را « پهلوی»گفتند.
حمید ایزد پناه
داستان حمله به ایران در شاهنامه لکی لرستان
رو نیان براه، ایران بی خبر ایرانی خاموش کس نکرد گذر ناگاه داخل بین به شاره ایران او شاره یکسر، کردشان ویران ایرانی دعوای سیرت مکردن بوینه شیران، حمله آوردن
کتاب «شاهنامه لکی» به کوشش و همت والای استاد « حمید ایزدپناه » سال 1384 توسط انتشارات اساطیر در تهران چاپ شده است . به نوشته استاد ایزدپناه ، در کتاب شاهنامه لکی لرستان ( با دونسخه 104 صفحه ای با1467 بیت و 256 صفحه ای با 3033 بیت) نه نشانی از سراینده و نه تاریخی از سرودن اشعار و یا تحریر آن دیده نمی شود . نقل است در زمان شاه رستم عباسی اتابک لر کوچک (873 تا 930 هجری قمری) به فرمان وی شاهنامه ای بزبان لکی و با وزن هجایی که در لرستان آن زمان معمول بوده بنام او سروده اند . داستان حماسی رزمی شاهنامه لکی لرستان با تفاوت هایی در نام شهرها و اشخاص آن در مناطق بین دماوند تا سیستان ،همان موضوع «جنگ همایون » است که فردوسی در شاهنامه آورده است . جنگ همایون به توصیف فردوسی در دامنه کوه همایون میان توس و کاموس و فریبرز اتفاق افتاده ولی در «شاهنامه لکی» ایرانیان و تورانیان در «شابک تپه» با هم نبرد کرده و فریبرز پهلوان ایران از گرسیورز فرمانده توران شکست می خورد. اشعار شاهنامه لکی لرستان شامل داستانهایی از آگاه شده فرامرز و جهانگیر از شکست ایرانیان، داستان جستجوی دلاوران و کنیز ایرانی، خبر آوردن رهام کابلی از اردوی تورانیان، جنگ کوزیب ماچینی با سام، باخبر شدن کیخسرو از ویرانی ایران، رسیدن چاپار به زابل و آوردن خبر برای رستم، یافتن زرعلی توسط رستم تاج بخش، فرستادن قاصد اورنگ به خدمت زواره در زابل ، حمله رستم به سپاه توران و بالاخره رزم برزو با سپاه توران است . گزیده هایی از شاهنامه لکی لرستان:
| |
شیران و بوران طایفه دستان (شیرها و ببرهای طایفه دستان) ایسه خالین ولایت ایران (کنون که خالیست سرزمین ایران) بکرون چپو تمامی ایران (غارت بکنید همه ایران را) خبر میاوو ، و سیستان زمین (خبر آوردند به سیستان زمین) پیلتن میو جه ایران نوه (پهلوان میشه تو ایران نباشه؟) مپوشو اسباب ، پری رزم کین (لباس رزم می پوشند سینه به سینه) به رخش گلگون او مبو سوار (وقتی رستم به رخشش میشه سوار) یه کاری به سر ایران باورن (بلایی به سر ایران بیآرند) چپر، راهی بو پری سرحدان (چاپار راهی شد بسوی مرزها) اون سپاو سان، بکیشان و پس ( آن سپاه و سان را به پس بکشند) چپر ، راهی بو ، پی قاخان چین (چاپار راهی شد پی خاقان چین) او شو نوشانوش، جام باده بی ( اون شب نوش و نوش جام باده بود) صدای خوش خوانان بلند بی او شو (صدا خواننده ها بلند بود اون شب) ناگاه میسره ، داخل بی و هم (ناگه جناح چپ میدان رفتند توی هم) به حکم فرمان ، فرد فریاد رس (از حکم و فرمان خدای فریاد رس) رو نیان براه، ایران بی خبر ( رو بسو ایران و ایرانی ها بی خبر) ناگاه داخل بین به شاره ایران (یکباره حمله بردند به شهرهای ایران) نعره ی دلیران ایران و تور بی (فریاد دلیران ایران و توران بود) کزه ی سر سنان ، نه جرگ مردان (سوزش نوک سنان در جگر مردان) ایرانی دعوای سیرت مکردن (ایرانی ها جنگ با غیرت می کردند) تورانی ،دلشاد غارت بی شمار (تورانیان شادمان از غارت بسیار) حون رومیدو، جاری بی چون جو (خون تو میدان چون جوی جاری بود) شصت هزار بی ریش بی اسیر کُریا ( شصت هزار جوان به اسیری بردند) شصت هزار کنیز بورده بردن ( شصت هزار کنیز و برده بردند) شصت هزار اسپان ، بدوی بردن (شصت هزار اسب را باخود بردند) دستم دامانتان مردان شیران (دست به دامانتان ای شیر مردان) سرچشمه ایران، خاک سیستانن (سرچشمه ایران خاکِ سیستانه) ..... |
راهی بین لوان پری سیستان (روانه شدند بسوی سیستان) کس پیدا نین جه نره شیران (پیدا نمیشه توش از نره شیران) بستانون قصاص، جه نره شیران (قصاص بکنید نره شیران را) ولای پیلتن ، بور سهمگین (نزدِ پهلوان ببر سهمگین) بو دنگ دلیران بو شیران نوه (یا ایران تهی ازدلآوران باشه؟) چنی دلیران قهرمان قین (همه دلاورمردان از بهر کینه) سپای تورانی مکرو فرار (سپاه توران همگی می کنند فرار) اسیر ایرانی ، پی توران برون (اسیر ایرانی به توران می برند) حاضر بان نی جاه ، شیران و بوران (تاحاضر بشند اونجا شیرا و ببرها) هنی ایرانی ، نکیشان نفس (بازهم ایرانی ها نتونند نفس بکشند) جم ببو سپاه ، پی ایران زمین (جمع کنند سپاهِ حمله به ایران زمین) بساط مجلس ، گشت اماده بی (بساط مجلس جملگی آماده بود) مجلس هراسان، کس نکردش خو (مجلس هراسان کس نخوابید اون شب) میمنه پیچ ورد ، چوین مار ارقم ( جناح راست بهم پیچیدند چون مار ارقم) سحر ظاهر بی ، کس نبی و کس ( روزگاری شد که کسی نبود به کس) ایرانی خاموش کس نکرد گذر (همه ایرانیها خواب،کس نمیکرد گذر) او شاره یکسر، کردشان ویران (اون شهرها رو همه یکسره کردند ویران) زمین، هراسان سم ستور بی (زمین هراسان ز ُسم ستوران بود) اجل حاضر بی، مردان سرگردان (مرگ حاضر بود و مردان سرگردان) بوینه شیران، حمله آوردن (چون شیر به سودشمن حمله می کردند) خالی مکردن عرصه کارزار ( نکردند خالی میدان کارزار) واویلا و هاوار ، افغان و رورو ( گریه و زاری فغان بود و رود) شصت هزار ریش دار سرشان بُریا (شصت هزار مسن را سر بریدند) شصت هزار ممکه ، زنان پی کردن (شصت هزار زن را سینه بریدند) شصت هزار خیمه غارت کردن (شصت هزار خیمه را غارت نمودند) اگر فرارکن، بد نامن ایران (چو بگریزید بدنامیست بر ایران) پی چیشن؟ که جاکه ی پور دستانن (پی چیستید؟ که جایگاه پور دستانه) ....... |
مفهوم واژه ی میترا و مهر:
فرهنگ ایرانی و فرهنگ زرتشتی آنچنان
گسترده و دامنه دار است که هر گوشه ای از آنرا بنگریم با دریایی از
دانستنیها روبرو میشویم که یکی از دلکش
ترین و ژرفترین آنها همین واژه ی میترا و مهر است. میترا در زبان اوستایی
میتْرَ Mithra در زبان سانسکریت میتْرَ Mitra میباشد به چمار نگاهبانِ عهد و
پیمان. ریشه ی این واژه میث Mith میباشد به چمار دیدار و فراهم نمودن
یگانگی و همبستگی. زمانی که تیره و تبارهای گوناگون آریایی یا هند و ایرانی
در کنار یکدیگر میزیستند، به خدایان گوناگون باور داشتند. بزرگترینِ این
خدایان “وارونا” نام داشت که خدای آسمان و بزرگ بود و پس از او میترا بود
که جایگاه دوم و دستیار را داشت و همانگونه که از نامش پیداست خدای عهد و
پیمان بود.
او بر پیمانهایی که میان اقوام گوناگون بسته میشد تا
بتوانند در کنار هم درآشتی و آرامش زندگی کنند، دیده بانی میکرد. او خدایی
بود بسیار نیرومند و بسیار باره بزرگداشت، بگونه ای که آنچه که او نماد آن
بود یعنی پیمان و نگاهداری و وفای به آن از نیرومندترین ویژگی ها و فروزه
های فرهنگی ـ شخصیتی ایرانیان به شمار می آمد و میترا خدای مهر و دوستی و
پیمان بود. کسانی را که پیمان میشکستند میترا دروج (دروغ) م گفتند و آن
گناهی بس بزرگ بود بگونه ای که پیمان شکنان را زیر نام میترا سزا و کیفر
میدادند. این بود که میترا آرام آرام نقش خدای نبرد و جنگ را به خود گرفت.
با گذشت زمان و در اوستا نام میترا به مهر برمیگردد و افزون بر ایزد یا
نماد پیمان و راستگویی و دوستی، نماد نور و روشنایی نیز میشود. در وداها
نیز این خدا به معنای دوست و همدم و یاری کننده آمده است.
پیدایش اشو زرتشت و تاثیر او بر مهرپرستی:
اشو زرتشت که نزدیک به چهارهزار سال پیش، هنگام پادشاهی شاه گشتاسب کیانی
برای نخستین بار پیام یکتاپرستی را به گوش مردم جهان رسانید، کوشید تا
پرستش اهورا مزدا را جایگزین چندگانه پرستی نماید. بنابراین مهر یا خدای
آفتاب را چون دیگر خدایان آریایی از پایگاه خدایی فرود آورد. در گاتها که
سروده ها و آموزشهای اشوزرتشت است هیچ کجا نامی از آنهمه خدایان گوناگون
نیست وانگه همه جا از اهورامزدا، خداوند جان و خرد، یگانه آفریدگار و
پروردگار و پیش برنده ی جهان نام برده میشود. براستی که دگرگونی بزرگی که
اشوزرتشت در انسانها پدید آورد گذر از پندارگرایی به اندیشه گری بود. پس
خدایان گوناگون دیگر جایی در خرد و اندیشه ی نیک انسانها نداشتند و این
اکنون فروزه های خدایی و یا بنیانهای زندگانی بودند که بنیان پیام و
آموزشهای پیامبر بودند.
زمان گذشت و دین نوبنیاد زرتشت آرام آرام در
پهنه ی گسترده ی ایران زمین گسترد و جای خود را در دل و روان و اندیشه ی
همگان باز کرد. چه بسا که پیروان کیشهای باستانی مانند مهر پرستان و
پیشوایان کیشی آنان نیز آیین نو را پذیرفته و به آن گرویدند. اما کاری که
آنان کردند وارد کردن بخشی از باورهای بنیادین خود، و اینبار بگونه ای دیگر
در آیین نو بود. این بار دیگر خدایان در جایگاه خدایی نبودند وانگه به
“ایزدان” دگرگون گشته بودند. ایزد، به چمار سزاوارِ ستایش. آنان نماد
گشتند. مهر، شد نماد همان چیزهایی که بود: نور و روشنایی، عهد و پیمان و
دلیری و جنگاوری برای پشتیبانی از آشتی و عهد و پیمان.
در بخشی از مهر
یشت، که یادگاری است از فرهنگ مردم ایران زمین در دوران باستان، آمده است
که: «ای زرتشت اسپنتمان؛ به مردم بیاموز که مهر و پیمان نشکنند، نه آن
پیمانی که با همکیشان خود بسته اند، نه آنکه با کسان دیگر بسته اند، زیرا
پیمان با هر کس بسته شود درست است و شکستن آن گناهی است بزرگ، چرا که پیمان
شکنان شهر و کشور را به ویرانی و تباهی میکشانند.» (موبد کامران جمشیدی)
رود گاماسیاب رودی است در دهستان گاماسیب واقع در غرب ایران که یکی از طویلترین رودخانههای ایران به شمار میرود. این رودخانه از چشمههای آهکی واقع در ۲۱ کیلومتری جنوب شرقی نهاوند واقع در غرب استان همدان، از دامنههای شمالی ارتفاعات گرین به نام سراب گاماسیاب سرچشمه میگیرد.
گاماسیاب از گا (گاو) + ماسی (ماهی) + آب تشکیل شده، یعنی آبی که دارای گاوماهی (ماهی بزرگ) میباشد.
گاماسیاب پس از دریافت سایر جریانات سطحی دیگر حوزههای مجاور نظیر آب ملایر، تویسرکان، اسدآباد به صحنه در شرق استان کرمانشاه وارد شده و در فرامان کرمانشاه به رود قرهسو میریزد. گاماسیاب پس از عبور از استان کرمانشاه وارد استان لرستان میگردد. گاماسیاب در طول شهرستان خرمآباد بنام سیمره نامیده میشود و تمام رودخانههای لرستان به آن میپیوندد و پس از گذشتن از لرستان در غرب خوزستان جاری و بنام کرخه نامیده میشود و بالاخره به تالاب هورالعظیم منتهی میگردد.
رشتهکوه گَرین از رشته کوههای مهم غرب ایران است که بیشتر مساحت آن در شمال استان لرستان و بخشی نیز در استانهای همدان و کرمانشاهان قرار دارد. گرین از رشته کوههای بلند زاگرس است که در ادامه اشترانکوه قرار دارد و طول آن به بیش از ۱۸۰ کیلومتر میرسد. این رشته کوه در استان کرمانشاهان به کوههای پرو و بیستون میپیوندد. ولاش با ۳۶۲۳ متر ارتفاع، بلندترین قله این رشته کوه است.
قلههای بلند آن شامل یال کبود در کوه چهل نابالغان در نهاوند، قله ۱۸ یال، سه کوزان و میش پرور در بروجرد و نیز قله ولاش در شمال الشتر است. دیگر قلههای آن شامل بازگیر و چهل تن میشود.
گرین از غرب به دلفان، از شمال به نهاوند، از شرق به شهرستان بروجرد و از جنوب به شهرستان سلسله محدود میشود. گرین در گویش محلی گرّو garru یا garri و در گویش لکی گروین garvin نامیده میشود و یکی از کانونهای آبگیر دائمی لرستان است که رودهای دز و گاماسب را تغذیه میکند. سرآبهای فراوانی در پای این کوه وجود دارد و آب آشامیدنی بروجرد والشتر و نیز آب مورد نیاز کشاورزی دشت سیلاخور نیز از همین سرآبها تأمین میشود. صعود به کوه گرین از طریق روستاهای غرب شهر بروجرد، جنوب نهاوند یا شمال الشتر امکان پذیر است. دهکده ییلاقی ونایی در این پای این کوه قرار دارد. این کوه خرس، کفتار، گرگ و روباه دارد و در گذشته پلنگ نیز داشتهاست. بخش عظیم این کوه در جنوب نهاوند بوده و جلوههای زیبایی به این منطقه میدهد سرآبهایی مانند سرآب گاماسیاب و گیان، فارسبان،کنگاور کهنه وملوسان از این رشته کوه سرچشمه میگیرند.ضلع جنوبی کوه در شمال دشت الشتر قرار گرفته و رود کهمان از دامنه های گرین به دشت جاریمی شود و نهایتا پس از یکی شدن با آب رود کشکان به سیمره رسیده که در خوزستان به نام کرخه ادامه می یابد. سراب گاماسیاب با آبیاری دشت نهاوند به کرمانشاه سرازیر می شود.این رشته کوه تقریبا تا اوایل مرداد ماه برف دارد البته داخل درهها مدت و گرمای بیشتری برای ذوب برف این کوه لازم است.
از مرتفعترین و زیباترین قلههای این رشته کوه، قله ولاش است که مسیر صعود آن از روستای پرسک در شرق الشتر یا از ونایی و تیزه زن در بروجرد میباشد.
رود سِیمَره یکی از رودهای باختر ایران است. این رود از سرشاخههای مهم رود کرخه است که از بلندیهای برفگیر شمال غربی ایران سرچشمه گرفته و پس از گذر از شهرستانهای دره شهر و شیروان چرداول در محل پل گاومیشان به رودخانه کشکان پیوسته و رود کرخه را بوجود میآورد.
رود سیمره از به هم ریختن دو رود گاماسیاب که از کوه گرین مابین الشتر در استان لرستان و نهاوند در استان همدان سرچشمه میگیرد و رود قره سو که از کوه الوند سرچشمه میگیرد، در ناحیهای به نام دورود فرامان تشکیل شده، پس از پیمودن خاک استان ایلام در نزدیکی پل گاومیشان در استان ایلام با رود کشکان قاطی شده و با نام کرخه وارد استان خوزستان میشود. یکی از روستاهای مهم مسیر رودخانه سیمره روستای چم کوشک طولابی میباشد. که در منتهی الیه شمالغربی استان لرستان واقع شدهاست. رودخانه سیمره قسمتی از مرز بین استان لرستان با استانهای کرمانشاه و ایلام را تشکیل میدهد. مالکین روستای طولابی خانهای توشمال هستند که اکنون نیز برخی از آنها در همان روستا زندگی میکنند و دارای زمین و حق آبه هستند. این روستا پس از سالها که خالی از سکنه مانده بود در حد سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۵ هجری شمسی توسط توشمالها که همان مالکین قدیم منطقه بودهاند بازسازی شد. اسامی بعضی از این مردان عبارت است از میرخان طهماسبی فرزند حیاتقلی-حاج تمر خان کشاورزی فرزند حیاتقلی- علی خان طهماسبی فرزند میرزا -الفت و بساط آشوری فرزندان آشور و محمدعلی فرزند حیاتقلی-احمدخان و سرتیپ فرزندان حبیب.البته اکنون هیچیک از افراد مزبور در قید حیات نیستند خدایشان رحمت کند.
ایلات و طوایف لک:
آیت محمدی کلهر میگوید: هداوند یکی از طوایف بزرگ قوم لک است که همراه با کریم خان زند به شیراز رفتهاند. پس از به روی کار آمدن قاجارها به دستور آقا محمد خان قاجار لکها به مناطقی چون اطراف تهران، دماوند، ورامین، لار، توچال و بخش ایوانکی، روستاهای سنگاب و کرسی علیا، کرسی سفلی و چنداب منتقل شدند. شماری از آنها نیز در ساوه و زرند و قزوین ساکن شدند. لک هداوند در شهرستان ایوانکی استان سمنان از سه طایفه اصلی سیرس، خانی و میرزایی تشکیل شدهاند و در مجموع بالغ بر ۴۲ طایفه را شامل میشوند. همچنین آقا محمدخان قاجار شماری از لکها را به کلاردشت مازندران منتقل کرد. ژوکوفسکی میگوید: لک یکی از اقوام «تلخ دشت» است که در سال ۱۸۸۵ به آنجا منتقل شدهاند، لکها به گویشی نزدیک به گویش هورامیتکلم میکنند. تلخ دشت در جنوب غربی شیراز واقع شده است. ژوکوفسکی در بخش ۴ کتابش میگوید: لکهای طایفه جاویدی ممسنی به گویش لری ممسنی سخن میگویند، همچنین میگوید طایفه دیگری از لکها به نام لک زندی در میان ممسنیها دیده میشود که بخشی از آنان در شیراز ساکن اند. در اینجا اشارهای به زبان یا گویش لکهای زندی نشده است. د. جمشید صداقت کیش در کتاب کردان پارس و کرمان از لکهای ساکن میان قشقاییان سخن به میان آورده و میگوید: امروز در طایفه کشکولی قشقایی خانوادههایی ساکن اند که به لک مشهورند و به زبان ترکی تکلم میکنند، اما میدانند که در اصل کرد هستند. بخشی از لکهای استان کردستان نیز در دوران کریم خان زند در این منطقه ساکن شدهاند و بیشتر آنها در اسفندآباد و منطقه برزاب ساکن بوده و به کار کشاورزی مشغول اند.
منابع: