سیکه وند چواری ( سیکوند چواری )

روستای سیکوند چواری ( سیکه وند چواری ) ، سیکَ یَ وُ وَ تیش

سیکه وند چواری ( سیکوند چواری )

روستای سیکوند چواری ( سیکه وند چواری ) ، سیکَ یَ وُ وَ تیش

بامداد آمدن

هر بامداد "خیال" آمدنی آشنا

و پنجره ای در امتداد انتظار

غروب دلگیر و چشمانی دلتنگ

با بغضی سرخ در گلوی انتظار...

با نجوای نیامدن

خیال شیرین پنجره ی "بامدادِ آمدن"

همراه اشتیاق سپید

بغض سرخ را کم رنگ می کند!

 

استاد جهانگیر ریاضی، مجموعه شعر پنجره ها


رنج عبور

من ساده می گویم

ساده می خوانم و ساده می نویسم

اما آدم ها... در ورای بلندای این "سادگی"

در فصل مشترک "تردید"  و  "یقین"

"ناسادگی" را جستجو می کنند

من می مانم و "رنج عبور" از

سادگی "ناساده" شده!

 

مجموعه شعر پنجره ها ، استاد جهانگیر ریاضی



دانلود همه ی فونت های فارسی


برای دانلود همه ی فونت های فارسی بر روی آدرس زیر کلیک کنید :


p30download.com


نورآباد دلفان (دُم آیزه)

نورآباد شهری است در شمال غرب استان لرستان. این شهر مرکز شهرستان دلفان است و آب و هوایی سرد و کوهستانی و طبیعتی زیبا برای گردشگری دارد. این شهر یکی از پنج شهر با ارتفاع بیش از ۲۰۰۰ متر از سطح دریا در ایران است که درسال ۶۴ به همت نماینده وقت از بخش داری به فرمانداری تغییر وضعیت داد همچنین نام قدیمی این شهر (دُم آیزه)بوده‌است. از مناطق دیدنی و زیارتی آن می‌توان به محراب کوه و آرامگاه امامزاده ابراهیم(ملقب به بابابزرگ) و امامزاده پیرمحمد اشاره کرد.

 

زبان :
طوایف لک ساکن دلفان به زبان لکی مکالمه می‌کنند. گویش لکی از زبان‌های ایرانی شاخه شمال غربی است . زبان شناسان لکی را قدیمی ترین زبان ایرانی می دانند حدود یک‌ونیم میلیون نفر شامل یک میلیون نفر با زبان مادری به این زبان سخن می‌گویند


جمعیت :

بنا بر سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۰ مرکز آمار ایران، جمعیت نورآباد لرستان۶۰،۲۳۴ نفر بوده‌است.

 

موقعت جغرافیایی :

فاصله این شهر تا مرکز استان یعنی شهر خرم‌آباد ۸۵ کیلومتر، تا کرمانشاه ۹۵ کیلومتر، تا تهران ۵۷۵ کیلومتر و تا نهاوند ۶۰ کیلومتر است. محدوده این شهرستان در موقعیت جغرافیایی ۴۷ درجه و ۲۷ دقیقه تا ۴۸ درجه و ۱۸ دقیقه طول جغرافیایی شرقی نصف النهار گرینویچ و ۳۳ درجه و ۵۰ دقیقه تا ۳۴ درجه و ۱۸ دقیقه عرض جغرافیایی شمالی واقع شده به نحوی که گستردگی در طول ۵۲ دقیقه و در عرض ۲۸ دقیقه نشان می‌دهد، در طول جغرافیایی بیشتری کشیده شده است که از جهت اختلاف میزان انرژی خورشیدی دریافتی قابل ملاحظه نیست، به همین علت نقاط شرق و غرب این شهرداری حدود ۴ دقیقه اختلاف ساعت دارند.

 

 

منبع : سایت ویکی پدیا


شاهنامه لکی

داستان حماسی رزمی این کتاب، همان موضوع جنگ هماون است که فردوسی در شاهنامه آورده است.... با تفاوت‌هایی از نظر نام پهلوانان و یا مرزهای ایران و نام‌های جغرافیایی دیگر.... جنگ هماون به توصیف فردوسی، در دامنه‌ی کوه هماون رخ می‌دهد و رزم نیز میان توس، لکی، ایرانیان و تورانیان در جایی به نام 'شابک تپه' با هم درگیر می‌شوند، نام پهلوان ایرانی 'فریبرز' است که شکست می‌خورد، و نام فرمانده‌ی تورانی، 'گرسیوز' است... زبان کتاب لکی است و لکی را باید به جای مانده و یا همان زبان پهلوی باستان دانست... شاهنامه‌ی لکی با همان زبان محاوره و گفت و گو سروده شده ولی واژه‌های ترکی و تازی و فارسی و یا زبان‌های کهن‌تری شاید عیلامی، در آن به کار رفته است....'. بخش آغازین کتاب شامل 1310 بیت است که پس از آن، متن آوانگاری و معانی ابیاتی آمده است. به دنبال آن واژه‌نامه‌ی شاهنامه‌ی لکی درج گردیده است. در پایان نیز عکس نسخه‌ی دست نوشت به چاپ رسیده است.

ایل سگوند، نام و تاریخ آن

سرزمین کهنسال ایران از دوران باستان تا کنون‏ زیستگاه اقوام گوناگون بوده است و از آن جمله، ایلات و عشایر همیشه نقش مهمی در تاریخ پر فراز و نشیب این مملکت داشته‏اند.با این حال بعضی‏ از ایل های این مرز و بوم تا کنون،آنگونه که بایسته و شایسته است،شناخته نشده‏اند؛حتی هنوز نام‏ بعضی از این ایلات بزرگ برای بسیاری از مردم‏ ایران ناشناخته و غریب مانده است،چه رسد به‏ سنن و آداب و رسوم آنها این در حالی است که‏ مطالعه و بررسی زندگی ایلات و عشایر ممکن‏ است کمک مهمی باشد در شناخت زندگی نیاکان‏ کهن ما. یکی از این ایل های ناشناخته، ایل بزرگ‏ سگوند(Sagvand ) است،که تا کنون کسی به طور جامع و کامل بدان نپرداخته است،تنها در بعضی‏ از کتاب ها، صرفا نامی از آن،در کنار سایر ایلات و طوایف ذکر شده است.این مقاله با هدف فراهم‏ آوردن آشنایی اجمالی با ایل سگوند و انشعابات آن‏ نوشته شده است؛امید آنکه مقدمه‏ای باشد برای‏ تحقیقات و بررسی های جامع تر بعدی.



نویسنده : فرهاد چگنی (خانجان)


ساکی ها و سکاها

 لرستان فیلی, بخش پهناوری از خاک ایران است,که در جنوب باختری آن قرارگرفته است.پهنای آن نزدیک به۵۰۵۰۰ هزارکیلومتر مربع است که به وسیله ی کوهی به نام «کور-Kavar » به دو بخش پیشکوه و پشتکوه تقسیم شده است.ساختار لرستان, ترکیبی از رشته کوه های همسو وموازی است  با دره های عمیق.که ازباختر به جنوب خاوری هر چه بیشتر پیش می روند بلندیشان کم شده واز یکدیگر جدامی شوند که نظمی شاعرانه را پدیدمی آورند.کوه های منطقه ی معتدل,پوشیده از جنگلهای بلوط و ونوعی پسته ی کوهی وگلها وگیاهان دارویی است.قله های بلندو پربرف با دره وچشمه هایی پرآب می باشند. ازاین جهت در گذشته زیستگاه انواع شکار و جانوران وحشی بود. قدیمی ترین تعریف از مرزبندی آن در زمان «کاسی»ها, چنین بود.مرز شمالی آن به «آکسایا » یا (شهر کاسی) یا همدان پیش از ماد و مرز جنوبی به عیلام  یا« شوش کنونی »محدود می شد.مرزی که اکنون نیز هست.اما حد باختری آن, مرزکشور عراق است واز خاور وجنوب خاوری, هم به لربزرگ یابختیاری وکهکیلویه بویراحمد, محدود می شود.

زاگرس

واژه «زاگرس» یا «زاگروس» از سال های دهة پایانی حکومت قاجار، با ترجمة آثاری از نویسندگان اروپایی ، به نوشته های پارسی، راه یافت. سپس برروی نقشه های جغرافیایی در ایران نیز چاپ شد. تا آنجا که من بررسی وپژوهش نموده ام، ،شاید شاد روان «مشیرالدوله حسن پیر نیا» برای نخستین بار ، این واژه را در نوشته های پارسی خود و ازجمله در حاشیة صفحه 2کتاب« تاریخ ایران از آغاز تا انقراض ساسانیان »آورده ونوشته است که « اروپاییان چنین نامند ».

از نظر «ریشه شناسی» یا « اتیمولژی» به نظر نگارنده این نام باید از نام تباری از بومیان و زیستگاه های آنها گرفته  شده باشد .بیشتر نیز باید نام قوم وطایفه و تبار های زمان ماد ها باشد . نگارنده  در این باره بررسی نمودم که برای نخستین بار در کیهان فرهنگی مرداد ماه 1365 منتشر شد که فشرده ای از آن مقاله را در اینجا می آورم.

از دوره ی مادها بخش وسیعی از باختر ایران محل سکونت طوایفی از اقوام ایرانی به نام « ساگارتی » ویا« زاگروتی» بود که گاه نیز مورد حمله سپاهیان آشوری قرار می گرفتند که در باره آنها نکته هایی آمده و به مناسبت هایی از آنها نامبرده اند. این واژه با اضافه شدن «س» وحذف« ت» به صورت یک واژه یونانی در آمده در حالی که واژه ، مادی است و نام ایل و تبار وبخش باختری سرزمین ماد  بوده است.

هرودت نیز از این  قبیله های صحراگرد واز جمله «ساگارتی ها» نام می برد و می نویسد: «....ونیز قبیلة های دیگری که صحرا گردند، از این قرارند: مارن ها، داین ها، دروپیک ها، و ساگارتی ها هستند- هرودت،ترجمة دکتر هدایتی، چاپ  دانشگاه تهران »واشکانیان پس از استقرار، پادشاهی وحکمرانی خود را  در باخترایران کنونی و در بخشی از  سرزمین و محدوده « زاگرس» یا لرستان و استان کنونی ایلام  آغاز کرده وآن را« پهلو یا پهله ». نام دادند.  ازآن پس این واژه و به تدریج فراگیر شده ،ساکنان و نیز زبان آنان را « پهلوی»گفتند.

حمید ایزد پناه


شاهنامه لرستان و داستان حمله به ایران

داستان حمله به ایران در شاهنامه لکی لرستان

 

رو نیان براه، ایران بی خبر

ایرانی خاموش کس نکرد گذر

ناگاه داخل بین به شاره ایران

او شاره یکسر، کردشان ویران

ایرانی دعوای سیرت مکردن

بوینه شیران، حمله آوردن

 

             کتاب «شاهنامه لکی» به کوشش و همت والای استاد « حمید ایزدپناه » سال 1384 توسط انتشارات اساطیر در تهران چاپ شده است . به  نوشته استاد ایزدپناه ، در کتاب شاهنامه لکی لرستان ( با دونسخه 104 صفحه ای با1467 بیت  و 256 صفحه ای با 3033 بیت) نه نشانی از سراینده و نه تاریخی از سرودن اشعار و یا تحریر آن دیده نمی شود  .

            نقل است در زمان شاه رستم عباسی اتابک لر کوچک (873 تا 930 هجری قمری) به فرمان وی شاهنامه ای بزبان لکی و با وزن هجایی  که در لرستان آن زمان معمول بوده بنام او سروده اند .

             داستان حماسی رزمی شاهنامه لکی لرستان با تفاوت هایی در نام  شهرها و اشخاص آن در مناطق بین دماوند تا سیستان ،همان موضوع «جنگ همایون » است که فردوسی در شاهنامه آورده است .

        جنگ همایون به توصیف فردوسی در دامنه کوه همایون میان توس و کاموس  و فریبرز اتفاق افتاده ولی در «شاهنامه لکی» ایرانیان و تورانیان در «شابک تپه» با هم نبرد کرده و فریبرز پهلوان ایران از گرسیورز فرمانده توران شکست می خورد.

       اشعار شاهنامه لکی لرستان شامل داستانهایی از آگاه شده فرامرز و جهانگیر از شکست ایرانیان، داستان جستجوی دلاوران و کنیز ایرانی، خبر آوردن رهام  کابلی از اردوی تورانیان، جنگ کوزیب ماچینی با سام، باخبر شدن کیخسرو از ویرانی ایران، رسیدن چاپار به زابل و آوردن خبر برای رستم، یافتن زرعلی توسط رستم تاج بخش، فرستادن قاصد اورنگ به خدمت زواره در زابل ، حمله رستم به سپاه توران و بالاخره رزم برزو با سپاه توران است .

                        گزیده هایی از شاهنامه لکی لرستان:

 

شیران و بوران طایفه دستان

(شیرها و ببرهای طایفه دستان)

 ایسه خالین ولایت ایران

(کنون که خالیست سرزمین ایران)

بکرون چپو تمامی ایران

(غارت بکنید همه ایران را)

خبر میاوو ، و سیستان زمین

(خبر آوردند به سیستان زمین)

پیلتن میو جه ایران نوه

(پهلوان میشه تو ایران نباشه؟)

مپوشو اسباب ، پری رزم کین

(لباس رزم می پوشند سینه به سینه)

به رخش گلگون او مبو سوار

(وقتی رستم به رخشش میشه سوار)

یه کاری به سر ایران باورن

(بلایی به سر ایران بیآرند)

چپر، راهی بو پری سرحدان

(چاپار راهی شد بسوی مرزها)

اون سپاو سان، بکیشان و پس

( آن سپاه و سان را به پس بکشند)

چپر ، راهی بو ، پی قاخان چین

(چاپار راهی شد پی خاقان چین)

او شو نوشانوش، جام باده بی

( اون شب نوش و نوش جام باده بود)

صدای خوش خوانان بلند بی او شو

(صدا خواننده ها بلند بود اون شب)

ناگاه میسره ، داخل بی و هم

(ناگه جناح چپ میدان رفتند توی هم)

به حکم فرمان ، فرد فریاد رس

(از حکم و فرمان خدای فریاد رس)

رو نیان براه، ایران بی خبر

( رو بسو ایران و ایرانی ها بی خبر)

ناگاه داخل بین به شاره ایران

(یکباره حمله بردند به شهرهای ایران)

نعره ی دلیران ایران و تور بی

(فریاد دلیران ایران و توران بود)

کزه ی سر سنان ، نه جرگ مردان

(سوزش نوک سنان در جگر مردان)

ایرانی دعوای سیرت مکردن

(ایرانی ها جنگ با غیرت می کردند)

تورانی ،دلشاد غارت بی شمار

(تورانیان شادمان از غارت بسیار)

حون رومیدو، جاری بی چون جو

(خون تو میدان چون جوی جاری بود)

شصت هزار بی ریش بی اسیر کُریا

( شصت هزار جوان به اسیری بردند)

شصت هزار کنیز بورده بردن

( شصت هزار کنیز و برده بردند)

شصت هزار اسپان ، بدوی بردن

(شصت هزار اسب را باخود بردند)

دستم دامانتان مردان شیران

(دست به دامانتان ای شیر مردان)

سرچشمه ایران، خاک سیستانن

(سرچشمه ایران خاکِ سیستانه)

.....

راهی بین لوان پری سیستان

(روانه شدند بسوی سیستان)

کس پیدا نین جه نره شیران

(پیدا نمیشه توش از نره شیران)

بستانون قصاص، جه نره شیران

(قصاص بکنید نره شیران را)

ولای پیلتن ، بور سهمگین

(نزدِ پهلوان ببر سهمگین)

 بو دنگ دلیران بو شیران نوه

(یا ایران تهی ازدلآوران باشه؟)

چنی دلیران قهرمان قین

(همه دلاورمردان از بهر کینه)

سپای تورانی مکرو فرار

(سپاه توران همگی می کنند فرار)

اسیر ایرانی ، پی توران برون

(اسیر ایرانی به توران می برند)

حاضر بان نی جاه ، شیران و بوران

(تاحاضر بشند اونجا شیرا و ببرها)

هنی ایرانی ، نکیشان نفس

(بازهم ایرانی ها نتونند نفس بکشند)

جم ببو سپاه ، پی ایران زمین

(جمع کنند سپاهِ حمله به ایران زمین)

بساط مجلس ، گشت اماده بی

(بساط مجلس جملگی آماده بود)

مجلس هراسان، کس نکردش خو

(مجلس هراسان کس نخوابید اون شب)

میمنه پیچ ورد ، چوین مار ارقم

( جناح راست بهم پیچیدند چون مار ارقم)

سحر ظاهر بی ، کس نبی و کس

( روزگاری شد که کسی نبود به کس)

ایرانی خاموش کس نکرد گذر

(همه ایرانیها خواب،کس نمیکرد گذر)

او شاره یکسر، کردشان ویران

(اون شهرها رو همه یکسره کردند ویران)

زمین، هراسان سم ستور بی

(زمین هراسان ز ُسم ستوران بود)

اجل حاضر بی، مردان سرگردان

(مرگ حاضر بود و مردان سرگردان)

بوینه شیران، حمله آوردن

(چون شیر به سودشمن حمله می کردند)

خالی مکردن عرصه کارزار

( نکردند خالی میدان کارزار)

واویلا و هاوار ، افغان و رورو

( گریه و زاری فغان بود و رود)

شصت هزار ریش دار سرشان بُریا

(شصت هزار مسن را سر بریدند)

شصت هزار ممکه ، زنان پی کردن

(شصت هزار زن را  سینه بریدند)

شصت هزار خیمه غارت کردن

(شصت هزار خیمه را غارت نمودند)

اگر فرارکن، بد نامن ایران

(چو بگریزید بدنامیست بر ایران)

پی چیشن؟ که جاکه ی پور دستانن

(پی چیستید؟ که جایگاه پور دستانه)

.......

مفهوم واژه ی میترا و مهر

مفهوم واژه ی میترا و مهر:




فرهنگ ایرانی و فرهنگ زرتشتی آنچنان گسترده و دامنه دار است که هر گوشه ای از آنرا بنگریم با دریایی از دانستنیها روبرو میشویم که یکی از دلکش ترین و ژرفترین آنها همین واژه ی میترا و مهر است. میترا در زبان اوستایی میتْرَ Mithra در زبان سانسکریت میتْرَ Mitra میباشد به چمار نگاهبانِ عهد و پیمان. ریشه ی این واژه میث Mith میباشد به چمار دیدار و فراهم نمودن یگانگی و همبستگی. زمانی که تیره و تبارهای گوناگون آریایی یا هند و ایرانی در کنار یکدیگر میزیستند، به خدایان گوناگون باور داشتند. بزرگترینِ این خدایان “وارونا” نام داشت که خدای آسمان و بزرگ بود و پس از او میترا بود که جایگاه دوم و دستیار را داشت و همانگونه که از نامش پیداست خدای عهد و پیمان بود.
او بر پیمانهایی که میان اقوام گوناگون بسته میشد تا بتوانند در کنار هم درآشتی و آرامش زندگی کنند، دیده بانی میکرد. او خدایی بود بسیار نیرومند و بسیار باره بزرگداشت، بگونه ای که آنچه که او نماد آن بود یعنی پیمان و نگاهداری و وفای به آن از نیرومندترین ویژگی ها و فروزه های فرهنگی ـ‌ شخصیتی ایرانیان به شمار می آمد و میترا خدای مهر و دوستی و پیمان بود. کسانی را که پیمان میشکستند میترا دروج‌ (دروغ) م گفتند و آن گناهی بس بزرگ بود بگونه ای که پیمان شکنان را زیر نام میترا سزا و کیفر میدادند. این بود که میترا آرام آرام نقش خدای نبرد و جنگ را به خود گرفت. با گذشت زمان و در اوستا نام میترا به مهر برمیگردد و افزون بر ایزد یا نماد پیمان و راستگویی و دوستی، نماد نور و روشنایی نیز میشود. در وداها نیز این خدا به معنای دوست و همدم و یاری کننده آمده است.

پیدایش اشو زرتشت و تاثیر او بر مهرپرستی:
اشو زرتشت که نزدیک به چهارهزار سال پیش، هنگام پادشاهی شاه گشتاسب کیانی برای نخستین بار پیام یکتاپرستی را به گوش مردم جهان رسانید، کوشید تا پرستش اهورا مزدا را جایگزین چندگانه پرستی نماید. بنابراین مهر یا خدای آفتاب را چون دیگر خدایان آریایی از پایگاه خدایی فرود آورد. در گاتها که سروده ها و آموزشهای اشوزرتشت است هیچ کجا نامی از آنهمه خدایان گوناگون نیست وانگه همه جا از اهورامزدا، خداوند جان و خرد،‌ یگانه آفریدگار و پروردگار و پیش برنده ی جهان نام برده میشود. براستی که دگرگونی بزرگی که اشوزرتشت در انسانها پدید آورد گذر از پندارگرایی به اندیشه گری بود. پس خدایان گوناگون دیگر جایی در خرد و اندیشه ی نیک انسانها نداشتند و این اکنون فروزه های خدایی و یا بنیانهای زندگانی بودند که بنیان پیام و آموزشهای پیامبر بودند.
زمان گذشت و دین نوبنیاد زرتشت آرام آرام در پهنه ی گسترده ی ایران زمین گسترد و جای خود را در دل و روان و اندیشه ی همگان باز کرد. چه بسا که پیروان کیشهای باستانی مانند مهر پرستان و پیشوایان کیشی آنان نیز آیین نو را پذیرفته و به آن گرویدند. اما کاری که آنان کردند وارد کردن بخشی از باورهای بنیادین خود، و اینبار بگونه ای دیگر در آیین نو بود. این بار دیگر خدایان در جایگاه خدایی نبودند وانگه به “ایزدان” دگرگون گشته بودند. ایزد، به چمار سزاوارِ ستایش. آنان نماد گشتند. مهر، شد نماد همان چیزهایی که بود: نور و روشنایی، عهد و پیمان و دلیری و جنگاوری برای پشتیبانی از آشتی و عهد و پیمان.
در بخشی از مهر یشت، که یادگاری است از فرهنگ مردم ایران زمین در دوران باستان، آمده است که: «ای زرتشت اسپنتمان؛ به مردم بیاموز که مهر و پیمان نشکنند، نه آن پیمانی که با همکیشان خود بسته اند، نه آنکه با کسان دیگر بسته اند، زیرا پیمان با هر کس بسته شود درست است و شکستن آن گناهی است بزرگ، چرا که پیمان شکنان شهر و کشور را به ویرانی و تباهی میکشانند.» (موبد کامران جمشیدی)



رود گاماسیاب

رود گاماسیاب رودی است در دهستان گاماسیب واقع در غرب ایران که یکی از طویل‌ترین رودخانه‌های ایران به شمار می‌رود. این رودخانه از چشمه‌های آهکی واقع در ۲۱ کیلومتری جنوب شرقی نهاوند واقع در غرب استان همدان، از دامنه‌های شمالی ارتفاعات گرین به نام سراب گاماسیاب سرچشمه می‌گیرد.

گاماسیاب از گا (گاو) + ماسی (ماهی) + آب تشکیل شده، یعنی آبی که دارای گاوماهی (ماهی بزرگ) می‌باشد.

گاماسیاب پس از دریافت سایر جریانات سطحی دیگر حوزه‌های مجاور نظیر آب ملایر، تویسرکان، اسدآباد به صحنه در شرق استان کرمانشاه وارد شده و در فرامان کرمانشاه به رود قره‌سو می‌ریزد. گاماسیاب پس از عبور از استان کرمانشاه وارد استان لرستان می‌گردد. گاماسیاب در طول شهرستان خرم‌آباد بنام سیمره نامیده می‌شود و تمام رودخانه‌های لرستان به آن می‌پیوندد و پس از گذشتن از لرستان در غرب خوزستان جاری و بنام کرخه نامیده می‌شود و بالاخره به تالاب هورالعظیم منتهی می‌گردد.

رشته‌کوه گرین

رشته‌کوه گَرین از رشته کوه‌های مهم غرب ایران است که بیشتر مساحت آن در شمال استان لرستان و بخشی نیز در استان‌های همدان و کرمانشاهان قرار دارد. گرین از رشته کوه‌های بلند زاگرس است که در ادامه اشترانکوه قرار دارد و طول آن به بیش از ۱۸۰ کیلومتر می‌رسد. این رشته کوه در استان کرمانشاهان به کوه‌های پرو و بیستون می‌پیوندد. ولاش با ۳۶۲۳ متر ارتفاع، بلندترین قله این رشته کوه است.

قله‌های بلند آن شامل یال کبود در کوه چهل نابالغان در نهاوند، قله ۱۸ یال، سه کوزان و میش پرور در بروجرد و نیز قله ولاش در شمال الشتر است. دیگر قله‌های آن شامل بازگیر و چهل تن می‌شود.

گرین از غرب به دلفان، از شمال به نهاوند، از شرق به شهرستان بروجرد و از جنوب به شهرستان سلسله محدود می‌شود. گرین در گویش محلی گرّو garru یا garri و در گویش لکی گروین garvin نامیده می‌شود و یکی از کانون‌های آبگیر دائمی لرستان است که رودهای دز و گاماسب را تغذیه می‌کند. سرآب‌های فراوانی در پای این کوه وجود دارد و آب آشامیدنی بروجرد والشتر و نیز آب مورد نیاز کشاورزی دشت سیلاخور نیز از همین سرآب‌ها تأمین می‌شود. صعود به کوه گرین از طریق روستاهای غرب شهر بروجرد، جنوب نهاوند یا شمال الشتر امکان پذیر است. دهکده ییلاقی ونایی در این پای این کوه قرار دارد. این کوه خرس، کفتار، گرگ و روباه دارد و در گذشته پلنگ نیز داشته‌است. بخش عظیم این کوه در جنوب نهاوند بوده و جلوه‌های زیبایی به این منطقه می‌دهد سرآب‌هایی مانند سرآب گاماسیاب و گیان، فارسبان،کنگاور کهنه وملوسان از این رشته کوه سرچشمه می‌گیرند.ضلع جنوبی کوه در شمال دشت الشتر قرار گرفته و رود کهمان از دامنه های گرین به دشت جاریمی شود و نهایتا پس از یکی شدن با آب رود کشکان به سیمره رسیده که در خوزستان به نام کرخه ادامه می یابد. سراب گاماسیاب با آبیاری دشت نهاوند به کرمانشاه سرازیر می شود.این رشته کوه تقریبا تا اوایل مرداد ماه برف دارد البته داخل دره‌ها مدت و گرمای بیشتری برای ذوب برف این کوه لازم است.

از مرتفع‌ترین و زیباترین قله‌های این رشته کوه، قله ولاش است که مسیر صعود آن از روستای پرسک در شرق الشتر یا از ونایی و تیزه زن در بروجرد می‌باشد.

رودخانه سیمره

رود سِیمَره یکی از رودهای باختر ایران است. این رود از سرشاخه‌های مهم رود کرخه است که از بلندی‌های برف‌گیر شمال غربی ایران سرچشمه گرفته و پس از گذر از شهرستان‌های دره شهر و شیروان چرداول در محل پل گاومیشان به رودخانه کشکان پیوسته و رود کرخه را بوجود می‌آورد.

رود سیمره از به هم ریختن دو رود گاماسیاب که از کوه گرین مابین الشتر در استان لرستان و نهاوند در استان همدان سرچشمه می‌گیرد و رود قره سو که از کوه الوند سرچشمه می‌گیرد، در ناحیه‌ای به نام دورود فرامان تشکیل شده، پس از پیمودن خاک استان ایلام در نزدیکی پل گاومیشان در استان ایلام با رود کشکان قاطی شده و با نام کرخه وارد استان خوزستان می‌شود. یکی از روستاهای مهم مسیر رودخانه سیمره روستای چم کوشک طولابی می‌باشد. که در منتهی الیه شمالغربی استان لرستان واقع شده‌است. رودخانه سیمره قسمتی از مرز بین استان لرستان با استانهای کرمانشاه و ایلام را تشکیل می‌دهد. مالکین روستای طولابی خانهای توشمال هستند که اکنون نیز برخی از آنها در همان روستا زندگی می‌کنند و دارای زمین و حق آبه هستند. این روستا پس از سالها که خالی از سکنه مانده بود در حد سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۵ هجری شمسی توسط توشمالها که همان مالکین قدیم منطقه بوده‌اند بازسازی شد. اسامی بعضی از این مردان عبارت است از میرخان طهماسبی فرزند حیاتقلی-حاج تمر خان کشاورزی فرزند حیاتقلی- علی خان طهماسبی فرزند میرزا -الفت و بساط آشوری فرزندان آشور و محمدعلی فرزند حیاتقلی-احمدخان و سرتیپ فرزندان حبیب.البته اکنون هیچیک از افراد مزبور در قید حیات نیستند خدایشان رحمت کند.

ایلات و طوایف لک

ایلات و طوایف لک:

  • بالاوند: هلیلان، زردلان و مایدشت
  • کاوشوند: هلیلان و زردلان
  • خالوند: فهوار محال، درودفرامان و ماهیدشت کرمانشاه-سرفیروزآباد روستای سراب و سخر علیا
  • جلیلوند: دینور
  • نامی وند: منطقهٔ ماهیدشت کرمانشاه
  • پایروند: کوه پرآو در شمال شرقی کرمانشاه، منطقهٔ درودفرامان در شرق کرمانشاه
  • هموند: منطقهٔ درودفرامان در شرق کرمانشاه
  • شیرازی یا شیرازوند: منطقهٔ درودفرامان
  • احمدوند: انکوخاصی علیاو، قسمتی از درودفرامان
  • حسنوند: شامل طایفه‌های چراغ، دولت شاه، میه فر، کاکلوند، خوانین، پولا، زیودار و سیاهچوش می شونددرشهرستان سلسله
  • بیرانوند: بیرانوند یاراحمد و بیرانوند مال اسد. ایل بیرانوند از طایفه‌های فراوانی تشکیل شده است.
  • یوسفوند: :شهرستان سلسله
  • کلیوند یا کولیوند: :شهرستان سلسله و دلفان
  • فلک الدین: خاوه بین نهاوند، الشتر، سیمره
  • کرم علی یا کرم علی وند: خاوه، دلفان از شمال غربی لرستان بین کرمانشاه هرسین و الشتر
  • کاکاوند: هرسین، چمچمال و دلفان
  • سنجابی :دلفان (اصیل)
  • میربگ: دلفان (اصیل)
  • شاهیوند:دلفان
  • موسی وند: انتهای خاک خاوه دلفان
  • نورعلی:دلفان (اصیل)
  • احمدوند:دلفان
  • آزادبخت: طایفه بزرگی در شهرستان کوهدشت واقع در استان لرستان، طوایف لک زبانی با این نام در ترکیه و خصوصا روسیه نیز گزارش شده اند.
  • ایتی وند: دلفان
  • عثمانوند: منطقهٔ عثمانوند در جنوب کرمانشاه
  • جلالوند: در جنوب کرمانشاه و همجوار عثمانوند. جلالوند: کرند غرب در کرمانشاه* اولادقباد: دلفان، هرسین وکوهدشت
  • بیژنوند(بیجنوند): دارابی ،صفرخانی، حیدبگی، بیژنوند حانی و جنوب پل سیمره به طرف سرابله
  • منطقهٔ هلیلان: هلیلان، کنار رودخانهٔ سیمره
  • منطقهٔ مایدشت: بخش سرفیروز آباد
  • می‌روند: خاک الشتر
  • فلانی: کاکارضا
  • لک: اسفندآباد، چهار کاد، علی وردی
  • قلابوند: کوه طافا، کوه هشتاد پهلو
  • گراوند، رومانوند، آدینه وند، روماینوند، ماولین یا بوالیند، کرنالوند، کرناتی، کوشکی، ازدجوند یا ازدج، آزادبخت: محل سکونت جنوب غربی خرم‌آباد، جنوب دلفان، بین رود کشکان و سیمره، خاوه و طرهان
  • دالوند، هلیلان، بالاوند، دینارآوند، زینل وند، سکوند، کبیر کوهی، کر، مهکی یا محکی، بادرانی:
  • طوایف پشتکوه لکی محل سکونت آنها در جنوب کرمانشاه، رودخانهٔ سیمره، دزفول، بین النهری، جنوب کرمانشاه، کولک و ارکوازی
  • آبدامانی، دشتی یا دشتی وند، قلم مراد خانی، کید خورده وند، دیناروند، ریزوندی، همایون وند، خیر یا خیروند، قنیوند، شمس الدین و خضروند: نزدیک آبدانان، دهلران، بیک و سوسیان، تمین و کرازان
  • غیاثوند، جلیلوند، کاکاوند: اطراف قزوین و ملایر
  • لک، سهرابی یا سهرایوند: اطراف سیرجان در استان کرمان
  • چهار ملیلوند، لک، رحیمی: ایل‌های لک در منطقهٔ قشقایی فارس، وندا، کرانی، لک، منطقهٔ همراه عمله در دو فرسخی حنا، قسمتی در چهار فرسخی یزدخواست، کنار رودخانهٔ رحیمی
  • طایفه جمور یا جمیر بزرگترین طایفه کوچنده این قوم است که در مناطقی بین کرمانشاه و همدان و کردستان عراق سکونت دارد.
  • قیاسوند (قیاسی. غیاثی یا غیاثوند) نام یکی از طوایف بزرگ لک و لک زبان است که در ایران و عراق زندگی می‌کنند. طایفه قیاسوند از هفت تیره تشکیل شده است. طوایف قیاسوند در استان ایلام در دره شهر، دهلران، آبدانان و در استان لرستان در خرم‌آباد، ملایر، نهاوند، و پلدختر و استان کرمانشاه و استان زنجان، رودبار، منجیل، لوشان، طرازان، تهران ساکنند. در عراق اکثر در شهرهای الحی البدره و الکوت ساکنند لازم است ذکر شود که در عراق این طایفه را با نام فیلی) القیسی) می‌شناسند.
  • دهستان لکستان در در استان آذربایجان غربی و عده‌ای از ساکنان میانکاله و روستای زاغ‌مرز از توابع بهشهر مازندران خود را لک می‌دانند. . تیره‌هایی از لک‌ها در استانهای قزوین و خراسان ساکن هستند.
  • بخش‌هایی از طوایف لک در کردستان ترکیه، سکونت دارند بخش‌هایی از طوایف لک در کرکوک و خانقین در کردستان عراق، سکونت دارند.
  • لک‌های کرکوک (منطقه تق تق کرکوک) که عبارتند از روستاهای: قشقه، خورخور، آومار و چند روستای دیگر.
  • لک‌های منطقه دشت اربیل که عبارتند از روستاهای: دوشیوان، آودلوک، اصحاب لک و بعدها در سراسر دشت پراکنده می‌شوند و از این طوایف تشکیل شده‌اند: ابراهیمی، اسماعیلی، خمان و جردیسی. البته کلمه لک در اسامی‌جغرافیایی بسیاری دیده می‌شود که عبارتند از: روستای جدیده لک، برایم لک، آودلوک (ئاوده‌ل له‌ک)، اصحاب لک، روستای لک خورماتو، به لک‌های منطقه خورماتو لک گرمیانی می‌گویند.
  • سر پرسی سایکس درباره لک‌ها می‌گوید: بخشی از لک‌ها در سال ۱۲۷۹ شمسی (۱۹۰۰ میلادی) از جیرفت به سمت گیسکان می‌روند که ییلاق و قشلاق دارد. طوایف لک عبارتند از: درمریدی، گوالی، لیاسی، میرزایی، یارغایی، خواجه دایی، زردشتی، شهسوار، تهرانی، درویشی، تمرادی، سهرابی، خرو، زرایی، چارچی و گداری. کتاب آمار ایران در سال ۱۳۶۱ شمسی «لک» را به این طوایف تقسیم می‌کند: سرگداری، کوچک خانی، مهنی، سلطان شیخ و عرب سلنار. طایفه جمور یا جمیر بزرگترین طایفه کوچنده این قوم است که در مناطقی بین کرمانشاه و همدان سکونت دارد. بخشی از این قوم در مهران و دهلران و خوزستان سکونت دارند و در تابستان‌ها نیز به سمت کوهستان‌های کرمانشاه و همدان کوچ می‌کنند. بخشی دیگر از قوم جمور در شمال خانقین سکونت دارند، حکومت عراق نام قوم جمور را به قوم «جبور» عربی تغییر داده بود در حالی که جمور از لغت «گمو» به معنای سیار (کوچنده) گرفته شده است. به احتمالی بسیار قوی لک‌های ساکن در استان‌های کرکوک، سلیمانیه، اربیل و موصل هم از طایفه جمور باشند. طایفه جمور در کردستان شرقی از بخش‌های زیر تشکیل شده است: عبدلی، گومه یی، به رازی و شاهی. جیمز موریتی جهانگرد انگلیسی که در سال ۱۸۱۰ میلادی از ایران دیدن کرده است، می‌گوید: لک در سراسر ایران پراکنده شده است و طایفه‌ای بزرگ است و از چند بخش تشکیل شده است. در اصل ایرانی اند و خود را کرد می‌دانند، نویسنده در ادامه می‌گوید لک‌های کرمان در سال ۱۰۵۰ قمری از بندرعباس به این منطقه آمده‌اند. وزیری نیز می‌گوید در منطقه برنجان کوهستانی، چندین نام جغرافیایی دیده می‌شود که دربردارنده عنوان «لک» هستند که متعلق به «لک» هاست. در ادامه اینگونه درباره طوایف لک ساکن در این منطقه می‌گوید: درمریدی، گودالی، میرازیی، خواجه، زروسی، شهسواری، تهرانی، درویشی، غزاوی خدر. در سال ۱۲۷۹ سر پرسی سایکس می‌گوید: گیسکان منطقه‌ای کوهستانی است که قوم لک در آن ساکن اند. اکبر وقایع نگار می‌گوید: بیشتر لک‌های لکستان در کلیایی و کرمان و استان کردستان ساکن اند و شماری از لک‌ها نیز به اجبار در اصفهان سکونت داده شده‌اند.

آیت محمدی کلهر می‌گوید: هداوند یکی از طوایف بزرگ قوم لک است که همراه با کریم خان زند به شیراز رفته‌اند. پس از به روی کار آمدن قاجارها به دستور آقا محمد خان قاجار لک‌ها به مناطقی چون اطراف تهران، دماوند، ورامین، لار، توچال و بخش ایوانکی، روستاهای سنگاب و کرسی علیا، کرسی سفلی و چنداب منتقل شدند. شماری از آنها نیز در ساوه و زرند و قزوین ساکن شدند. لک هداوند در شهرستان ایوانکی استان سمنان از سه طایفه اصلی سیرس، خانی و میرزایی تشکیل شده‌اند و در مجموع بالغ بر ۴۲ طایفه را شامل می‌شوند. همچنین آقا محمدخان قاجار شماری از لک‌ها را به کلاردشت مازندران منتقل کرد. ژوکوفسکی می‌گوید: لک یکی از اقوام «تلخ دشت» است که در سال ۱۸۸۵ به آنجا منتقل شده‌اند، لک‌ها به گویشی نزدیک به گویش هورامی‌تکلم می‌کنند. تلخ دشت در جنوب غربی شیراز واقع شده است. ژوکوفسکی در بخش ۴ کتابش می‌گوید: لک‌های طایفه جاویدی ممسنی به گویش لری ممسنی سخن می‌گویند، همچنین می‌گوید طایفه دیگری از لک‌ها به نام لک زندی در میان ممسنی‌ها دیده می‌شود که بخشی از آنان در شیراز ساکن اند. در اینجا اشاره‌ای به زبان یا گویش لک‌های زندی نشده است. د. جمشید صداقت کیش در کتاب کردان پارس و کرمان از لک‌های ساکن میان قشقاییان سخن به میان آورده و می‌گوید: امروز در طایفه کشکولی قشقایی خانواده‌هایی ساکن اند که به لک مشهورند و به زبان ترکی تکلم می‌کنند، اما می‌دانند که در اصل کرد هستند. بخشی از لک‌های استان کردستان نیز در دوران کریم خان زند در این منطقه ساکن شده‌اند و بیشتر آنها در اسفندآباد و منطقه برزاب ساکن بوده و به کار کشاورزی مشغول اند.

  • لک‌های کردستان ترکیه: همچنین در مناطقی از کردستان ترکیه ساکن اند که عبارتند از: قاره‌مان، کونیا، آسکی شهر، نیغده، قیصری، مرشف جوروم، ویرشهر، جوقراوادنه. لک‌های ترکیه به زبان ترکی تکلم می‌کنند. احتمال می‌رود که توسط دولت عثمانی به این منطقه منتقل شده باشند.
  • لک‌های کردستان عراق: در مناطقی از استان دیاله تا استان موصل دیده می‌شوند و در مناطقی از خورماتو، داقون، خانقین، کرکوک، چند روستای نزدیک به تق تق و در سراسر دشت اربیل پراکنده‌اند و از بستوره تا قراج چند روستای مستقل در این دشت متعلق به لک‌هاست که عبارتند از: جدید لک، آو دلوک، دوشیوان و حوشترالوکی قراج و چند روستای دیگر. همچنین در غرب موسل و در چند روستای شبک ساکن اند و به گویش شبکی تکلم می‌کنند.

منابع:

  • کتاب آمار ایران در سال ۱۳۶۱
  • آیت محمدی. سیری در تاریخ سیاسی کرد. انتشارات پرسمان. ۱۳۸۲
  • جمشید صداقت کیش. کردان پارس و کرمان
  • ویکی پدیا